آرامش را از طریق جستجو کردن آن نمیتوان یافت بلکه فقط اگر زندگی را درست همانگونه که هست بپذیریم میتوانیم به آرامش برسیم.
..........
ما عقایدمان را باور داریم ..
قضاوتهایمان را باور داریم ..
احساساتمان را باور داریم ..
و این باورها حکم نفس ما را پیدا میکنند.
اما این نفس ما نیستیم
................................
زمان به سرعت میگذرد جلوی قلب خود را نگیریم.
چه چیز ما را از اینکه زندگی صادقانه ای داشته باشیم باز می دارد؟
چه چیزی راه زندگی ما را سد میکند؟
چه چیزی توانایی ذاتی ما را به داشتن عشق واقعی از ما میگیرد؟
.
جواب این است: خشم ما
.
گرچه خشم هم به خودمان آزار می رساند و هم به دیگران، باز هم آنرا رها نمیکنیم.
وقتی انتظارات یا آرزوهای ما برآورده نمیشوند، خشم سماجت میکند:
"نه من این را نمیپذیرم"
.
با وجود این حتی وقتی درد و رنجی را که ناشی از نپذیرفتن چیزهای غیر قابل تغییر است، احساس میکنیم،
باز هم چنان سرسختانه بر نفرت و خشم پافشاری میکنیم که..
این حس در ما کاملا استوار میشود.
زندگی بر اساس حد و مرزهای ادراکی برای ما زندانهای خیالی به وجود می آورد.
............................................................................................................
همان باشید که واقعا هستید - نه آنکه فکر میکنید هستید یا عقیده دارید که باید باشید.
.....................................................................................................................
برای اینکه از مرز خودمان فراتر برویم لازم نیست با ستاره ها ارتباط برقرار کنیم
افزایش آگاهی را در جلوه های روزمره زندگی درک کنیم:
شنیدن صدای یک پرنده
نگاه کردن در چشم یک نوزاد
سهیم شدن در درد و رنج دیگری
...........................................
هر رویداد فرصتی است برای اینکه با بیکرانگی هستی ارتباط برقرار کنیم.
.................................................................................................
وقتی دیوارهای زندان تصنعی ما فرو می ریزد ..
تنها پیوستگی است که باقی می ماند.
وقتی احساسمان را به طور کامل تجربه میکنیم
وقتی از آنها فرار نمیکنیم
وقتی در آنها غوطه نمیخوریم
.
امکان آن را می یابیمکه از لابه لای لایه های حفاظتی که مثل زره به دور خود پیچیده ایم بگذریم و ..
با قلب خود ارتباط برقرار کنیم
.
اگر احساسمان را کاملا درک کنیم
راه را به سوی "عشق پر شفقت" که ماهیت وجود ماست میگشاییم
.
اگر از دورنمای وسیعتری به این موضوع بنگریم باید بگوییم که..
"خود" را آنطور که هست میبینیم یعنی مجموعه ای از:
باورهای عمیق
احساسات جسمانی
خاطرات قدیمی
.
حالا آزادیم که جهان را به تمامی بپذیریم
آری گفتن به زندگی یعنی آری گفتن به همه چیز
حتی به اشتیاق ترس درد و رنج
..........................................
شادی بدون رنج میسر نیست.
.........................................
طبیعت دل آنست که دهنده باشد.
..............................................
دهنده بودن از روی اجبار با اینکه از صمیم قلب دهنده باشیم فرق دارد.
..............................................................................................
تنها در یکجا میتوان کار معنوی کرد ..
اینجا و درست در حالتی که همین حالا تجربه میکنید.