معنای زندگی

بیان معنای زندگی و احساسات از زبان ازرا بایدا نویسنده کتابهای ذن. در این وبلاگ اتفاقات ساده زندگی و احساسات روزمره مرور می شود . میتوان معنای ترس و خشم و سرزنش و اندوه در روابط و همچنین تلاش و مقاومت و عادت و نیاز و تعریف معنویت و معلم معنوی و ... را یافت.

معنای زندگی

بیان معنای زندگی و احساسات از زبان ازرا بایدا نویسنده کتابهای ذن. در این وبلاگ اتفاقات ساده زندگی و احساسات روزمره مرور می شود . میتوان معنای ترس و خشم و سرزنش و اندوه در روابط و همچنین تلاش و مقاومت و عادت و نیاز و تعریف معنویت و معلم معنوی و ... را یافت.

عشق و دوستی

فکر میکنم تفاوت عمده ای میان عشق و دوستی وجود دارد. عشق یک حالت وجودی انسان است که موجب میشود فردی قسمتی یا تمام داشته هایش را نثار وجود یا موجوداتی کند بدون آنکه اندیشه نتیجه یا تقابل داشته باشد. اما دوستی قراردادی نانوشته ای است میان دو یا چند وجود یا موجود برای رفع نیاز یکدیگر. هر دوی این مفاهیم در زندگی نقش مثبتی دارند اما اشتباه گرفتن آنها میتواند موجب اشکال شود.


با این تعریف فکر میکنید چه مقدار از عبادتهای ما عاشقانه است؟

حتی ایثار جان که به شهادت معروف است. 

ازدواجهایمان چه؟

محبتمان نسبت به فرزندانمان؟


محبت خداوند نسبت به بندگانش چطور؟



به لحظه رسانی تفکر

فرایند پیچیده ای در ذهن ما وجود دارد که ما را درگیر میکند.

فرایندی که نمیگذارد:

هر لحظه بر عملکرد خویش در آن لحظه آگاهی داشته باشیم.

تازگیهای زندگی را ببینیم

و طعم جدید آن را در کاممان حس کنیم

.

اما پس از پایان ماجرا درگیر میشویم

خاطرات آن زمان را مرور میکنیم

احساساتمان با خاطرات آن زمان زنده میشود

با تمام توان شروع به تحلیل رفتار آن زمان میکنیم

حسرت و رنج وجودمان را میگیرد

.

گاهی لذت کاذبی از کشف حقیقت در وجودمان جوانه میزند.

این ما را به ادامه این تفکر رنج آور ترغیب میکند.

در حالیکه آن چیزی که تحلیل میکنیم تنها تصویر مخدوشی از آن اتفاق است.

.

اگر همزمان با هر عمل آگاهی آن لحظه در خودآگاه ما فعال باشد.

در عوض قبل از هر اتفاق از تشویش..

و بعد از آن از درگیری با خاطرات..

آن زمان خلاص شویم

میتوانیم زندگی را زندگی کنیم

بزرگان عقیده دارند این فقره با تمرین حاصل میشود.

.

البته هنوز معتقدم

این بی فکری مربوط به فعالیتهای واقعی نیست.

زندگی یا سکون

به نظر میرسد که زندگی معنوی برابر ترک فعالیتهای زندگی نیست.

بلکه زندگی را واقعا زندگی کردن است.

کاش برای تک تک فعالیتهای زندگیمان به همان اندازه اهمیت بدهیم.

برای خوردن و آشامیدن و راه رفتن و رانندگی و ظرف شستن و ...

.

وقتی از سکوت سخن به میان می آید

وقتی از عدم تلاش برای رسیدن میگویند

مراد سکون و آرامش فکری است.

.

نمیدانم برای فعالیتهای فیزیکی (و فکری مرتبط با آن) چه محدودیتهایی را باید قایل شویم..

اما میدانم که از فعالیتهای فکری در زمینه معنا باید دوری کرد تا در دام خدعه ذهن خود اسیر نشویم

آتشی از عشق در جان برفروز                                      سر به سر فکر و عبارت را بسوز

آشنایی به نام "معنویت"

بیا دنیایمان را به دو قسمت تقسیم کنیم:

یکی دنیای مادی و دیگری دنیای معنوی

.

دنیای مادی دنیای کمیت است. دنیایی که در آن هر چیز به همان شکل که هست دیده می شود. تعداد کمی در این دنیا هستند که اتفاقا بیشترشان کودک هستند و البته رفته رفته به دعوت پدر و مادرشان از این دنیا کوچ میکنند. هر نوازش- طعم - صدا - رنگ و بویی که حس میشود بی هیچ تفسیری درک میشود.

.

دنیای معنوی بر عکس دنیای کیفیت است . دنیای معانی. این دنیا خیلی شلوغ است و همه به دنبال چیزهای مهم هستند. اینجا هیچکس دیگری را واقعا نمیشناسد. ارتباط هر کس با دیگران از طریق صفتهایی است که بر اساس بعضی تصورات آنها را لایق آن دانسته است. اینجا هر نوازش- طعم - صدا - رنگ و بویی که حس میشود معنایی دارد.

.

نکته ای که در مورد این دو دنیا وجود دارد اینست که چیزهایی با نام مشترک در این دو دنیا وجود دارد که در حقیقت یکی نیستند. مثل تشابه اسمی شیر خوردنی و شیر بیشه که مولانا در شعر مشهور خود آورده است:

آن یکی شیر است اندر بادیه.. آن یکی شیر است اندر بادیه

آن یکی شیر است کادم میخورد.. آن یکی شیر است کادم میخورد

.

یک مثال می آورم: (برداشت آزاد از کتاب تفکر زاید)

در دنیای مادی اگر مردی به خانه بیاید و بگوید گرسنه ام منظور او نیاز به غذا برای متابولیسم و اشتهای او برای براوردن این نیاز است. اگر همسرش غذایی آماده نکرده باشد در دنیای مادی به گونه ای نیاز خود را برطرف میکند.

در دنیای معنوی اگر کسی بگوید گرسنه ام منظور او احساسی است که دارد. ممکن است خاطره غذایی یا ساعتی که معمولا غذا میخورد باعث این احساس شده باشد. در همین دنیای معنوی اگر همسرش غذایی آماده نکرده باشد احساس بی کفایتی و عصبانیت میکند. حتی ممکن است برای مقابله به مثل گرسنه بخوابد!!

.

فریب ذهن

"بالاخره راه یافتم. حس عجیبی است. انگار تازه متولد شده ام. کاش زودتر با این روش آشنا شده بودم. خدا را سپاس که مرا لایق این طریقت قرار داد. میان این همه انسانی که راه را اشتباه می روند من چقدر خوشبختم."

.

این ذهن عجب جانوری است.

.

حس بدی داری. به هر در می زنی که به معنا برسی. این شربت را در دست همگان جستجو می کنی. می چشی و شکست می خوری. هر بار خودت یا شرایطت یا محیطت (دیگران) را مقصر می دانی. بار دیگر دست به دامان طریقتی دیگر می شوی.

.

این ذهن عجب جانوری است.

..