ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
فرایند پیچیده ای در ذهن ما وجود دارد که ما را درگیر میکند.
فرایندی که نمیگذارد:
هر لحظه بر عملکرد خویش در آن لحظه آگاهی داشته باشیم.
تازگیهای زندگی را ببینیم
و طعم جدید آن را در کاممان حس کنیم
.
اما پس از پایان ماجرا درگیر میشویم
خاطرات آن زمان را مرور میکنیم
احساساتمان با خاطرات آن زمان زنده میشود
با تمام توان شروع به تحلیل رفتار آن زمان میکنیم
حسرت و رنج وجودمان را میگیرد
.
گاهی لذت کاذبی از کشف حقیقت در وجودمان جوانه میزند.
این ما را به ادامه این تفکر رنج آور ترغیب میکند.
در حالیکه آن چیزی که تحلیل میکنیم تنها تصویر مخدوشی از آن اتفاق است.
.
اگر همزمان با هر عمل آگاهی آن لحظه در خودآگاه ما فعال باشد.
در عوض قبل از هر اتفاق از تشویش..
و بعد از آن از درگیری با خاطرات..
آن زمان خلاص شویم
میتوانیم زندگی را زندگی کنیم
بزرگان عقیده دارند این فقره با تمرین حاصل میشود.
.
البته هنوز معتقدم
این بی فکری مربوط به فعالیتهای واقعی نیست.
همین خرده کاغذ ها و دست نوشته های خط خورده
شاید بهای رستگاری دنیا باشد
تو فکر میکنی خورشید ابله است
که این همه می گردد و
از زمین ابله گون
روی بر نمی گرداند؟!
شاید هنوز کسی هست که هر روز
از رویای شفاف یک سیب
بالا می رود و
شیشه های مه گرفته ی دنیا را
پاک می کند
شاید هنوز کسی هست
که خواب هایش را برای هیچکس نگفته است.
"حافظ موسوی"
بسیار زیبا بود. ممنون.