بیایید خیلی ساده فقط بنشینیم و هیچ کاری نکنیم.
............................................................
اگر با چنگ و دندان به دنبال خوشی برویم چیزی از آن نصیب نمیبریم. فقط ذهنمان برای همیشه به دنبال آن باقی می ماند.
....................................................................................................................................................................
اگر از اینکه مدام در جستجوی خوشی و شادی باشیم دست برداریم..
آن وقت شادی به ما رو میکند.
........................................
همه رنجهای نفسانی ما از مجموعه باورها و احساسات ناخوشایندمان ناشی می شود.
وقتی بی رحمانه به مشاهده خودمان می پردازیم تصویرهایی که از خودمان و از اینکه چه کسی هستیم و چه کسی باید باشیم داریم - که زمانی واقعی به نظر می رسیدند- مثل پیازی که پره های آن را لایه لایه بکنیم به تدریج کنده میشوند و می ریزند.
.
خودانگاره های خوشایند احتمالا جایشان را به خود انگاره های زشت تر می دهند
که آنها هم هرکدام به نوبه خود واقعی به نظر می رسند
تا اینکه پره هاشان کنده شود.
.
وقتی همه نظرات توهمی ما از خودمان به وادی فنا سپرده شد..
در نهایت میتوانیم این آزادی را تجربه کنیم که اصولا نیازی نداریم که کسی باشیم.
وقتی این همه از وقت خود را در دنیای ذهنی تلف می کنیم و تا این حد به افکارمان معتاد شده ایم چگونه می توانیم احساس رضایت کنیم و شاکر باشیم؟
......................................
دانش هرگز نمی تواند به تنهایی جراحت وجود را شفا ببخشد. وحدت ذاتی ما تنها وقتی آشکار می گردد که حضور کامل داشته باشیم.
..........
ذهن شما هنگامی که افکار صریح و روشن در سر دارید شفاف نمی شود بلکه آن چیزی که وقتی شما درگیر افکار نیستید باقی می ماند ذهن شفاف است.
.............................................
عمل به معنویات ربط چندانی به تعبیر و تفسیرها ندارد.
وقتی مشکلات بروز می کند یکی از اولین واکنشهای ما اینست که بپرسیم "چرا؟"
ما به دنبال اطمینان - منطق و تصادف ساده می گردیم و ..
فکر میکنیم چنین دانستنی لازم است تا ناراحتی خود را قدری تخفیف بدهیم.
.
با وجود این اغلب اوقات دلایلی که ما برای توضیح اینکه چرا فکر و رفتارمان اینگونه است پیدا میکنیم به هیچ وجه دقیق نیستند.
.
در واقع هر چیز روی بقیه چیزها تاثیر میگذارد..
هر چیزی به چیزهای دیگر مربوط میشود.
.
پیچیدگی این به هم وابسته بودنها امکان توضیح دادن را از ما میگیرد و ..
صافی های ذهنی ما کار توضیح دادن را حتی از آن هم سخت تر میکنند.
.
با وجود این ما هنوز دنبال توضیحات ساده ای میگردیم که دلیل موجهی باشد برای آنچه میبینیم..
غافل از اینکه ندانسته ها جلوی دید ما را سد میکند.
.
درک عمیق هرگز در دنیای شناختی چرا به دست نمی آید..
بلکه تنها وقتی پیچیدگی مبهم لحظه اکنون را مستقیما تجربه کنیم به این مهم دست می یابیم.
حتی وقتی می دانیم که باورهای ما سبب رنجمان می شوند باز هم به آنها می چسبیم..
حتی وقتی می دانیم که توهمات ما چقدر بدبختمان می کنند باز هم دست از آنها بر نمی داریم..
این را به خوبی می دانیم اما حاضر نیستیم کاری در موردش انجام دهیم.
.................................................................................................
ما منتظر چه هستیم؟
.............................
ما خیلی به ندرت حضوری را تجربه می کنیم که زاییده دانستن این مطلب است که واقعا چه کسی هستیم و در این دنیا چه کار میکنیم!!
دانستن اینکه چقدر به ندرت در لحظه حضور داریم خود گامی مهم برای رسیدن به بیداری معنوی است.
..........................................................................................................................................
هشیار باشیم و بدانیم که خطاهای حسی چقدر ساده جای هم را می گیرند و از توقعات بیجا به خشم و ترس تغییر شکل می دهند.